آمد رود به خانه آن همسری که او / در بین همسران جهان، شهریار بود
خالق سپرد این زر کاملعیار را / دست کسی که زرگر کاملعیار بود
++++++++++++++++++
لباس یاس بر تن کرد زهرا / کنار دست او بنشست مولا
محمد خطبه خواند زهرا بلی گفت / غلط گفتم بلی نه یا علی گفت. . .
++++++++++++++++++
دیدم که در عرش شور و شوق برپاست
برپاگر این بزم شرف ذات خداست
گفتم به خرد چه اتفاق افتاده
گفتا که عروسی علی و زهراست
++++++++++++++++++
روشنترین تلاقی آیینه و آب، در آوازهای روشن شهر زمزمه میشود و دو بهار، توأمان،
در فصلی گم شده در تاریخ، از راه میرسند و باهم پیوند میخورند.
++++++++++++